loading...
پایگاه آموزشی تفریحی کمپنا
milad بازدید : 4662 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)
 
 
رمان برایم از عشق بگو(فصل اول)

نوشته:باران.ش

داستان دنباله يک بار نگاهم کن است

هر کی رمان یک بار نگاهم کن رو نخونده بزار بره بخونه بعد بياد اينو بخونه چون این دنباله اون رمانه

خلاصه: داستان با به هم رسیدن ترنج و ارشیا آغاز میشود ولی کم کم ترنج و ارشیا به حاشیه می روند و ماکان به عنوان نقش اصلی داستان در مرکز توجه قرار می گیرد. ماکان شر و شیطان به دنبال نیمه گمشده اش همه جا سرک کشیده و تقریبا از پیدا کردن ان ناامید شده است که به صورت خیلی اتفاقی با دختری رو به رو میشود در حالی که نمی داند او قرار است بعدا به نیمه گمشده اش تبدیل شود. ولی ماکان برای رسیدن به او باید تغییر کند باید خودش را بسازد تا لایق ان دختر شود او تمام تلاشش را می کند ولی....

milad بازدید : 1308 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)

رمان یکبار نگاهم کن (فصل اول)

نت.jpg

 

خلاصه رمان : در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه ...  

شاید بگم بعد عمری قشنگترین رمانی بود که خونده بودم .. نه م.ا.چ و ب.و.س.ه داشته نه م.ش.ر.و.ب کوفت و زهرمار یه رمان قشنگ و پر از شیطنتت و کل کل و همچنین آرامش !

milad بازدید : 1228 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)

رمان گناهکار(فصل اول)

گناهکارِ قصه ی ما یه مردِ..آرشام..مردی که به ظاهر خودش رو گناهکار نمی دونه..ولی..
حِرفه ش چیه؟..زورگیری؟!..باج گیری؟!..کلاهبرداری؟!..یا..
گناهش خلافه یا خلافش گناه؟..شاید هم هر دو..
گناهکارِ قصه ی ما دل داره؟!..وجدان داره؟!..من که میگم داره..ولی اگر دل داره و وجدان حالیشه پس چرا شد گناهکار؟!!..
چی شد که آرشام این مسیر رو تو زندگیش انتخاب کرد و تهش رسید به اینجا که این اسم شد لقبش؟!لقبی که خودش به خودش داد ولی کسی جرات نداشت اونو گناهکار بخونه..
این قصه از کجا شروع شد؟!..شاید از اونجایی که آرشام فهمید توی این دنیای بزرگ بین این ادمای دوراندیش و ظاهربین یا باید درّنده باشی یا بذاری اونا تو رو بدرن..
آرشام توی زندگیش یک هدف داره..هدفی که براش بی نهایت مهمه..خیلی ها رو برای رسیدن به این هدف از سر راهش بر می داره..
ایا عشق به سراغش میاد؟!.. مردی که حتی از اسمش هم فراریه..کسی که همیشه به عشق پشت پا زده و اون رو مزاحم تو کارش می دونه می تونه عاشق بشه؟!..
دلارام دختری پر از شور و احساس..درست نقطه ی مقابلِ مردی سرسخت از جنس غرور..این دختر چطور وارد زندگی آرشام میشه؟!..از راه عشق یا..
دختری که به هیچ عنوان حاضر نیست تو زندگیش حرف زور بشنوه و همیشه با زبون تند و تیزش از خودش دفاع می کنه..دختری که نترس نیست ولی لفظ قوی داره..
و اما شغل گناهکارِ ما چیه؟..به گناهش مربوطه؟..
خودش همیشه میگه :اسمم گناهکار..رسمم تباهکار..
پس......

milad بازدید : 3471 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)

رمان زیتون (فصل اول)

بایه رمان توپ امدم امیدوارم همراهیم کنید و نظر های خوب خوب بدین

نویسندشم beste دوست خوبمون هستن که قلم بسیار زیبایی دارن

اینم یه توضیح از داستان که نویسندش داده

شخصیت های این داستان وقتی تو ذهنم اومدن ...قسمت پر رنگش مربوط به شخصیت اول دختر داستان بود...
باده داستان من دختر سر سختیه..عاقل..تحصیل کرده و دنیا دیده است..رفتارهاش بر اساس سنش و موقعیت اجتماعیشه...داستان زندگیش با یه گذاشتن و رفتن شروع می شه با یه تصمیم بزرگ..اون مبارزه کرده برای بودن..برای نفس کشیدن برای زن بودن...
برای آجر به آجر زندگی که داره زحمت کشیده..مبارزه کرده و در کنار این مبارزه هیچ وقت از خودش نگذشته.....
امیدوارم داستانش براتون جذاب باشه...و اینکه چرا اسم داستان زیتونه خوب به چند دلیل که برای خودم توجیح پذیره امیدوارم برای شما هم همین طور باشه : زیتون در یونان قدیم نماد آشتی با خود و دیگرانه ؛ زیتون در کشورهای حوزه بالکان و ترکیه مزه باده یا همون ش ر ا ب ؛ و اینکه زیتون در ابتدا تلخه و لی وقتی بهش عادت می کنی نمی تونی ازش دل بکنی درست مثل باده داستان من...

 

milad بازدید : 1423 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)

رمان چادرت را می بویم(فصل اول)

 

 

خلاصه ...
سجاد یه پسر ساده ومعتقده ...یه پسر معمولی که تو گشت ارشاده ..واز نظر خودش هدف والایی داره ... نجات زمین از فساد ..
ماجرا از جایی شروع میشه که با رضوانه فراهانی اشنا میشه ..

رضوانه ای که با تمام زن های خیابونی ودخترهای انچنانی فرق داره .
رضوانه نه تنها هفت قلم ارایش نداره ..نه تنها مانتوی کوتاه وساپورت به تن نداره ..بلکه محجبه است وچادری ..
سجاد ورضوانه هردو مسلمانن ...هردو ادمهای خوبی هستن ولی دیدگاهشون زمین تا اسمون متفاوته ...یکی بیش از حد مقید وبسته است ودیگری بیش از حد روشن فکر ...

رضوانه وسجاد ما داستان زیبایی دارن ...بخونید اگه راضی بودید همراهم باشید ...
خب یه توضیح مهم مهم تو این بخش میدم ...
بچه ها داستان من مخصوصا قسمت های اولش ..درمورد اسلامه ...ولی نه اون چیزی که فکر میکنید ..
فیلم دل شکسته رو دیدید؟ ..تقابل دو دیدگاه ..یکی ولنگار ویکی حزب الهی ..ولی داستان من داستان تقابیل اسلام واسلامه ...

لطفا ...خواهشا... درست همراهیم کنید ..همین جا بهتون میگم این شخصیت ها واقعی نیستن ..مکان ها ...حتی صحنه ها ..
همه زائیده ی خیال منن ...چیزهایی که دیدم وشنیدم تو این داستان جمع شده ...

لطفا متعصب نباشید ..من هم از شما هستم ...پس باهام نجنگید ..بزارید یه داستان کمی اموزنده همراه با سرگرمی براتون بنویسم ...

 

 

milad بازدید : 2366 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)

رمان در همسایگی گودزیلا(فصل اول)


خلاصه:

یه دخترشیطون ودیوونه به اسم رهاشایان...یه پسرشیطون به اسم رادوین رستگار...هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه روباتیرمیزنن...رهابه شدت ازرادوین متنفره واین تنفرباعث میشه که واسه اذیت کردنش نقشه های مختلفی بکشه...البته این وسط رادوینم ساکت نمی شینه و هرکاری می کنه تاحرص رهارودربیاره...این نقشه کشیدناواذیت کردناوحرص دادناباعث میشه که اتفاقای خنده داری بیفته.
همه چیز خوبه وزندگی به خوبی می گذره اما به دلیل یه سری ازمشکلات،رها مجبورمیشه ازخانواده اش جدابشه وتویه خونه دیگه زندگی کنه...اماباورودش به خونه جدید...

خب دیگه زیادی گفتم!!بسه!!

بروبچز این رمان اززبون دختره اس ومحاوره ایه!!
شخصیت های اصلی همین رها ورادوین هستن ولی خب یه چندتایی هم سیاهی لشکرداره که ایشاا... به مرور زمان باهاشون آشنا میشین.

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    دوست دارید بیشتر چه مطالبی در سایت قرار بگیره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4105
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 107
  • آی پی امروز : 245
  • آی پی دیروز : 211
  • بازدید امروز : 1,043
  • باردید دیروز : 505
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 3,778
  • بازدید ماه : 9,141
  • بازدید سال : 95,651
  • بازدید کلی : 20,084,178